گزارش بازدید از بیمارستان تخصصی کودکان بهرامی
- توضیحات
- دسته: 1394
- منتشر شده در 24 مهر 1394
- نوشته شده توسط Super User
- بازدید: 10143
گزارش بازدید از بیمارستان تخصصی کودکان بهرامی
ساعت 10 صبح روز پنجشنبه 16 مهر 1394، همه سر قرار در خیابان کیایی و بیمارستان تخصصی کوکان بهرامی حاضر شدیم. اعضای هییت مدیره کانون ناشنوایان ایران، رابطین، گروه پانتومیم و سرود دستان آوازه خوان و چند نفر دیگر از دوستان کانون برای این بازدید در محل حاضر شدند. برنامهی امروز با همکاری سه گروه کانون ناشنوایان ایران، گروه کودکان فرشته اند و گروه مسیر سبز تدارک دیده شده است. پس از خوشامدگویی و شرح برنامه ی روز، برای بازدید به طبقات بیمارستان سر زدیم. در ابتدای برنامه و برای اجرای برنامهها دوستان شاد و پرانرژی گروه کودکان فرشته اند و به تبع آنها دو پروه دیگر، به طبقه ی سوم بیمارستان رفتیم. راهروی بخش پر از صدای زندگی و لطافت شده بود، کودکان و مادران سرم در دست، پرستاران و دکترهای بخش و ما، همه و همه به دور از فکر درد و رنج فرشتههای کوچک با بزن و بکوب گروه و با دست زدن و همخوانی همراهیشان میکردیم.
در طبقهی دوم و بخش بیماران عفونتهای خون، با زدن ماسک بر صورت وارد راهرو شدیم و در کنار آن عزیزان به شادی و آواز پرداختیم. آهنگهای شاد و نمایشهای کوتاه به درخواست کوکان برای آنها اجرا میشد.
صورتهای خندان، چشمان زیبا و دلهای مهربان بازدیدکنندگان، داخل راهرو و بیرون از آن، حسهای دگرگونی را بیان میکرد. نگرانیهای محصور در پشت لبخندها و آشوب و پریشانی که در پس نگاه پرمهر دوستان قابل درک بود؛ همه و همه نشان از عشق و امید و دعا برای بهبود هر چه سریعتر فرشتهها بود.
برای ادامهی برنامهها به سالن آمفی تئاتر رفتیم. کودکان، مادران مهربان، برخی از پرستاران و دکترها برای شرکت در برنامه در سالن گرد هم آمده بودند.
دوستان گروه سرود دستان آوازهخوان، در ابتدای برنامهشان سرود ملی ایران را در سالن طنین انداز کردند و تشویق حضار نشان از ذوق بیحد آنها بود.
دوست عزیز و بازیگر پانتومیم کانون، آقای محمد عظیمی با اجرای پانتومیم خود و درگیر کردن کودکان در روند اجرای آن، لبخند شادی را بر لب کودکان و مادران و حضار در سالن نشاند.
پس از آن سرود دیگری که با همراهی و تشویق دوستان حاضر در سالن اجرا شد، جان تازهای به ما بخشید. همراهی و همخوانی و دست زدنهای دور از فکر و پریشانی و آن شادیهای وصفناپذیر، نشان از حال خوش و زندگی در جریان بود.
یک ساعت زمانی که در اختیار ما و برنامه در حال اجرا بود، یکی از بهترین ساعات زندگی محسوب میشد. بودن در کنار بیماران، همراهی با آنان، همراه کردن آنها با خود، نشاندن لبخند بر لب آنها و ... بسیار لذت بخش و دلنشین بود.
اجرای مسابقه و عکسهای یادگاری و توزیع بادکنک بین کودکان از دیگر شادیهای آن روز بود.
و اما در نهایت، حاضرین در جلسه با شیرینی، موز و گلهای زیبا و خوشبویی که دوستان کانونی ما تدارک آن را دیده بودند، پذیرایی و بدرقه شدند.
در پس هر شاخه گلی که به دوستان اهدا میشد، کلی آرزو و دعای خیر برای بازگشت سلامتی به جسم و تن کوچکشان نهفته بود. به امید روزی که تمام کودکان سرزمینمان در سلامت کامل باشند، دل هیچ مادری نگران سلامت فرزندش نباشد، و تمامی بیمارستانها خالی از بیمار باشد.
آمین!
http://incd.ir/index.php/%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1%DB%8C/1394/146-%D8%A8%DB%8C%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C.html#sigProId9e91c86ed9